بخ بخ ای بخت و خه خه ای دل دار


بخ بخ ای بخت و خه خه ای دل دار

هم وفادار و هم جفا بردار
هم وفادار و هم جفا بردار
من تو را زان سوی جهان جویان
من تو را زان سوی جهان جویان
تو بدین سو سرم گرفته کنار
تو بدین سو سرم گرفته کنار
طفل می خواندمت، زهی بالغ
طفل می خواندمت، زهی بالغ
مست می گفتمت، زهی هشیار
مست می گفتمت، زهی هشیار
من تو را طفل خفته چون خوانم
من تو را طفل خفته چون خوانم
که تویی خواب دیدهٔ بیدار
که تویی خواب دیدهٔ بیدار
یا شبانگه لقات چون دانم
یا شبانگه لقات چون دانم
تو چنین تازه صبح صادق وار
تو چنین تازه صبح صادق وار
دست بر سر زنی گرت گویم
دست بر سر زنی گرت گویم
کن بهین عمر رفته باز پس آر
کن بهین عمر رفته باز پس آر
ور تو خواهی در اجری امسال
ور تو خواهی در اجری امسال
آوری خط محو کردهٔ پار
آوری خط محو کردهٔ پار
هر چه بخشم به دست مزد از من
هر چه بخشم به دست مزد از من
نپذیری و بس کنی پیکار
نپذیری و بس کنی پیکار
من ز بی کاری ارچه در کارم
من ز بی کاری ارچه در کارم
به سلاح تو می کنم پیکار
به سلاح تو می کنم پیکار
سر نیزه زد آسمان در خاک
سر نیزه زد آسمان در خاک
که تویی آفتاب نیزه گذار
که تویی آفتاب نیزه گذار
شهره مرغی به شهر بند قفس
شهره مرغی به شهر بند قفس
قفس آبنوس لیل و نهار
قفس آبنوس لیل و نهار
طیرانت چو دور فکرت من
طیرانت چو دور فکرت من
بر ازین نه مقرنس دوار
بر ازین نه مقرنس دوار
عهد نامهٔ وفات زیر پر است
عهد نامهٔ وفات زیر پر است
گنج نامهٔ بقات در منقار
گنج نامهٔ بقات در منقار
دانه از خوشهٔ فلک خوردی
دانه از خوشهٔ فلک خوردی
که به پرواز رستی از تیمار
که به پرواز رستی از تیمار
تشنه دارند مرغ پروازی
تشنه دارند مرغ پروازی
که چو سیراب گشت ماند از کار
که چو سیراب گشت ماند از کار
تو ز آب حیات سیرابی
تو ز آب حیات سیرابی
که چو ماهی در آبی از پروار
که چو ماهی در آبی از پروار
هدهدی کز عروس ملک مرا
هدهدی کز عروس ملک مرا
خبر آور تویی و نامه سپار
خبر آور تویی و نامه سپار
گلبن تازه ای و نیست تو را
گلبن تازه ای و نیست تو را
چون گل نخل بند تیزی خار
چون گل نخل بند تیزی خار
شاه باز سپید روزی از آنک
شاه باز سپید روزی از آنک
شویی از زاغ شب سیاهی قار
شویی از زاغ شب سیاهی قار
اینت شه باز کز پی چو منی
اینت شه باز کز پی چو منی
صید نسرین کرده ای نهمار
صید نسرین کرده ای نهمار
که مرا در سه ماه با دو امام
که مرا در سه ماه با دو امام
به یکی سال داده ای دیدار
به یکی سال داده ای دیدار
دو امام زمان، دو رکن الدین
دو امام زمان، دو رکن الدین
دو قوی رکن کعبهٔ اسرار
دو قوی رکن کعبهٔ اسرار
به موالات این دو رکن شریف
به موالات این دو رکن شریف
هم تمسک کنم هم استظهار
هم تمسک کنم هم استظهار
که به عمر دراز هست مرا
که به عمر دراز هست مرا
خدمت هر دو رکن پذرفتار
خدمت هر دو رکن پذرفتار
آری این دولتی است سال آورد
آری این دولتی است سال آورد
چه عجب سال دولت آرد بار
چه عجب سال دولت آرد بار
دو فتوح است تازه در یک وقت
دو فتوح است تازه در یک وقت
دو لطیفه است سفته در یک تار
دو لطیفه است سفته در یک تار
هر دو رکن جهان مرد می اند
هر دو رکن جهان مرد می اند
آدمی مجتبی و عیسی یار
آدمی مجتبی و عیسی یار
هر دو رکن افسر وجود آرای
هر دو رکن افسر وجود آرای
هر دو رکن اختر سعود نگار
هر دو رکن اختر سعود نگار
شدم از سعد اتصال دو رکن
شدم از سعد اتصال دو رکن
خال السیر ز آفت اشرار
خال السیر ز آفت اشرار
این چو رکن هوا لطافت پاش
این چو رکن هوا لطافت پاش
و آن چو رکن زمین خلافت دار
و آن چو رکن زمین خلافت دار
وهم این رکن چون مقوم روح
وهم این رکن چون مقوم روح
چار ارکان جسم را معیار
چار ارکان جسم را معیار
کلک آن رکن چون مهندس عقل
کلک آن رکن چون مهندس عقل
پنج دکان شرع را معمار
پنج دکان شرع را معمار
این زخوی حاکمی ملک عصمت
این زخوی حاکمی ملک عصمت
و آن ز ری عالمی فلک مقدار
و آن ز ری عالمی فلک مقدار
نام خوی زین چو روی ری تازه
نام خوی زین چو روی ری تازه
کار ری ز آن چو نقد خوی به عیار
کار ری ز آن چو نقد خوی به عیار
روی این در ری آفتاب اشراق
روی این در ری آفتاب اشراق
خوی او در خوی او رمزد آثار
خوی او در خوی او رمزد آثار
رکن خوی حبر شافعی توفیق
رکن خوی حبر شافعی توفیق
رکن ری صدر بوحنیفه شعار
رکن ری صدر بوحنیفه شعار
با وجود چنین دو حجت شرع
با وجود چنین دو حجت شرع
ری و خوی کوفه دان و مصر شمار
ری و خوی کوفه دان و مصر شمار
هاری از حلم رکن خوی در تب
هاری از حلم رکن خوی در تب
هان خوی سردش آنک آب بحار
هان خوی سردش آنک آب بحار
ری از آن رکن مصر ریان است
ری از آن رکن مصر ریان است
اوست ریان ز علم و هم ناهار
اوست ریان ز علم و هم ناهار
این حدیث نبی کند تلقین
این حدیث نبی کند تلقین
وان علوم رضی کند تکرار
وان علوم رضی کند تکرار
مجلس هر دو رکن را خوانند
مجلس هر دو رکن را خوانند
کعب احبار و کعبهٔ اخبار
کعب احبار و کعبهٔ اخبار
هر دو فتاح و رمز را مفتاح
هر دو فتاح و رمز را مفتاح
هر دو سردار و علم را بندار
هر دو سردار و علم را بندار
دو علی عصمت و دو جعفر جاه
دو علی عصمت و دو جعفر جاه
این یکی صادق آن دگر طیار
این یکی صادق آن دگر طیار
وز سوم جعفر ار سخن رانم
وز سوم جعفر ار سخن رانم
بر مک از آن خویش دارد عار
بر مک از آن خویش دارد عار
هر دو از هیبت و هبت به دو وقت
هر دو از هیبت و هبت به دو وقت
همچو گل خاضع و چو مل جبار
همچو گل خاضع و چو مل جبار
هر دو برجیس علم و کیوان حلم
هر دو برجیس علم و کیوان حلم
هر دو خورشید جود و قطب وقار
هر دو خورشید جود و قطب وقار
خود بر این هر دو قطب می گردد
خود بر این هر دو قطب می گردد
فلک شرع احمد مختار
فلک شرع احمد مختار
شرع را زین دو قطب نیست گزیر
شرع را زین دو قطب نیست گزیر
که فلک راست بر دو قطب مدار
که فلک راست بر دو قطب مدار
هر دو چون کوه و گنج خانهٔ علم
هر دو چون کوه و گنج خانهٔ علم
هر دو بحر از درون ول زخار
هر دو بحر از درون ول زخار
بحر در کوه بین کنون پس از آنک
بحر در کوه بین کنون پس از آنک
کوه در بحر دیده ای بسیار
کوه در بحر دیده ای بسیار
هر دو زنبور خانهٔ شهوات
هر دو زنبور خانهٔ شهوات
کرده غارت چو حیدر کرار
کرده غارت چو حیدر کرار
چون علی کاینه نگاه کند
چون علی کاینه نگاه کند
دو علی بین به علم وحی گزار
دو علی بین به علم وحی گزار
هر دو رکنند راعی دل من
هر دو رکنند راعی دل من
عمر آن بین مراعی عمار
عمر آن بین مراعی عمار
این به تبریز ز آب چشمهٔ خضر
این به تبریز ز آب چشمهٔ خضر
کرده جلاب جان و من ناهار
کرده جلاب جان و من ناهار
آن بری قالب مرا چو مسیح
آن بری قالب مرا چو مسیح
داد تریاک و روح من بیمار
داد تریاک و روح من بیمار
این مرا زائر، آن مرا عائذ
این مرا زائر، آن مرا عائذ
این مرا مخلص، آن مرا دل دار
این مرا مخلص، آن مرا دل دار
چه عجب کامده است ذو القرنین
چه عجب کامده است ذو القرنین
به سلام برهمنی در غار
به سلام برهمنی در غار
بر در پیر شاه مرو گشای
بر در پیر شاه مرو گشای
ارسلان آمد و ندادش بار
ارسلان آمد و ندادش بار
شاه سنجر شدی به هر هفته
شاه سنجر شدی به هر هفته
به سلام دو کفش گر یک بار
به سلام دو کفش گر یک بار
شمس نزد اسد رود مادام
شمس نزد اسد رود مادام
روح سوی جسد رود هموار
روح سوی جسد رود هموار
ذره را آفتاب بنوازد
ذره را آفتاب بنوازد
گر برش قدر نیست در مقدار
گر برش قدر نیست در مقدار
کنم از حمد و مدح این دو امام
کنم از حمد و مدح این دو امام
ری و خوی را ز محمدت دو ازار
ری و خوی را ز محمدت دو ازار
به خدایی که هم ز عطسهٔ خوک
به خدایی که هم ز عطسهٔ خوک
موش را در جهان کند دیدار
موش را در جهان کند دیدار
که کرمشان به عطسه ماند راست
که کرمشان به عطسه ماند راست
کید الحمد واجب آخر کار
کید الحمد واجب آخر کار
گر چه قبله یکی است خاقانی
گر چه قبله یکی است خاقانی
روی و خوی دان دو قبلهٔ زوار
روی و خوی دان دو قبلهٔ زوار
ربع مسکو ز شکر پر کردی
ربع مسکو ز شکر پر کردی
هم نشد گفته عشری از اعشار
هم نشد گفته عشری از اعشار
من به ری مکرمی دگر دارم
من به ری مکرمی دگر دارم
بکر افلاک و حاصل ادوار
بکر افلاک و حاصل ادوار
صدر مشروح صدر تاج الدین
صدر مشروح صدر تاج الدین
کوست صدر صدور و فخر کبار
کوست صدر صدور و فخر کبار
چون خط جود خوانی از اشراف
چون خط جود خوانی از اشراف
چون دم زهد رانی از اخیار
چون دم زهد رانی از اخیار
تاج را طوق دار و مملو کند
تاج را طوق دار و مملو کند
مالک طوق و مالک دینار
مالک طوق و مالک دینار
تیر گردون دهان گشاده بماند
تیر گردون دهان گشاده بماند
پیش تیغ زبانش چون سوفار
پیش تیغ زبانش چون سوفار
خلف صالح امین صالح
خلف صالح امین صالح
که سلف را به ذات اوست فخار
که سلف را به ذات اوست فخار
حبر اکرم هم اسطقس کرم
حبر اکرم هم اسطقس کرم
نیر اعظم، آیت دادار
نیر اعظم، آیت دادار
هو روح الوری و لاتعجب
هو روح الوری و لاتعجب
فالیواقت مهجة الاحجار
فالیواقت مهجة الاحجار
دل پاکش محل مهر من است
دل پاکش محل مهر من است
مهر کتف نبی است جای مهار
مهر کتف نبی است جای مهار
مهر او تازیم ز مصحف دل
مهر او تازیم ز مصحف دل
چون ده آیت نیفکنم به کنار
چون ده آیت نیفکنم به کنار
تاج دین جعفر و امین یحیی است
تاج دین جعفر و امین یحیی است
این بهین درج و آن مهینه شمار
این بهین درج و آن مهینه شمار
تاج دین صاعد و امین عالی است
تاج دین صاعد و امین عالی است
سر کتاب و افسر نظار
سر کتاب و افسر نظار
هست امین چار حرف و تاج سه حرف
هست امین چار حرف و تاج سه حرف
بسم بین هر سه حرف والله چار
بسم بین هر سه حرف والله چار
این یمین مراست جای یمین
این یمین مراست جای یمین
وان یسار مراست حرز یسار
وان یسار مراست حرز یسار
شمس ملک آمد و ظلال ملوک
شمس ملک آمد و ظلال ملوک
عید گوهر شد و هلال تبار
عید گوهر شد و هلال تبار
امدح العید والهلال معا
امدح العید والهلال معا
بقریض نتیجة الافکار
بقریض نتیجة الافکار
مذ رایت الهلال فی سفری
مذ رایت الهلال فی سفری
صرت افدی اهلة الاسفار
صرت افدی اهلة الاسفار
تا به رویش گرفته ام روزه
تا به رویش گرفته ام روزه
جز به یادش نکرده ام افطار
جز به یادش نکرده ام افطار
کنت بالری فاستقت غللی
کنت بالری فاستقت غللی
من غوادی سحابهٔ مدرار
من غوادی سحابهٔ مدرار
و ارتفاعی به فیض همته
و ارتفاعی به فیض همته
کارتفاع الریاض بالامطار
کارتفاع الریاض بالامطار
لوقضی بالنوال لی وطرا
لوقضی بالنوال لی وطرا
قضیت بالثناله اوطار
قضیت بالثناله اوطار
زنده مانداز تعهد چو منی
زنده مانداز تعهد چو منی
نام او بالعشی و الابکار
نام او بالعشی و الابکار
آهو ار سنبل تتار چرید
آهو ار سنبل تتار چرید
نه به مشک است زنده نام تتار
نه به مشک است زنده نام تتار
تاری از رای او چو بغداد است
تاری از رای او چو بغداد است
از عزیزی به کرخ ماند خوار
از عزیزی به کرخ ماند خوار
بل که تاز آن عزیز ری مصر است
بل که تاز آن عزیز ری مصر است
خوار صد قاهره است و قاهره خوار
خوار صد قاهره است و قاهره خوار
اوست عیسی و من حواری او
اوست عیسی و من حواری او
که حیاتم دهد به حسن جوار
که حیاتم دهد به حسن جوار
خود ندارد حواری عیسی
خود ندارد حواری عیسی
روز کوری و حاجت شب تار
روز کوری و حاجت شب تار
خصم خواهد که شبه او گردد
خصم خواهد که شبه او گردد
شبه عیسی کجا رود بر دار
شبه عیسی کجا رود بر دار
نیک داند که فحل دورانم
نیک داند که فحل دورانم
دلم از چرخ ماده طبع افکار
دلم از چرخ ماده طبع افکار
نشکند قدر گوهر سخنم
نشکند قدر گوهر سخنم
نظم هر دیو گوهر مهذار
نظم هر دیو گوهر مهذار
سگ آبی کدام خاک بود
سگ آبی کدام خاک بود
که برد آب قندز بلغار
که برد آب قندز بلغار
منم امروز سابق الفضلین
منم امروز سابق الفضلین
نتوان گفت لاحقند اغیار
نتوان گفت لاحقند اغیار
که غبار براق من بر عرش
که غبار براق من بر عرش
می رود وین خسان حسود غبار
می رود وین خسان حسود غبار
این جدل نیست با نوآمدگان
این جدل نیست با نوآمدگان
که ز دیوان من خورند ادرار
که ز دیوان من خورند ادرار
بل مرا این مراست بار قدما
بل مرا این مراست بار قدما
که مجلی منم در این مضمار
که مجلی منم در این مضمار
همه دزدان نظم و نثر مننند
همه دزدان نظم و نثر مننند
دزد را چو ننهد محل نقار
دزد را چو ننهد محل نقار
لیک دزدی که شوخ تر باشد
لیک دزدی که شوخ تر باشد
بانگ دزدان برآورد ناچار
بانگ دزدان برآورد ناچار
لیک غماز اوست نطق چنانک
لیک غماز اوست نطق چنانک
عطسهٔ دزد و سرفهٔ طرار
عطسهٔ دزد و سرفهٔ طرار
گر چه حاسد به خاطرم زنده است
گر چه حاسد به خاطرم زنده است
خاطرم کشت خواهد او را زار
خاطرم کشت خواهد او را زار
مار صد سال اگر که خاک خورد
مار صد سال اگر که خاک خورد
عاقبت خورد خاک باشد مار
عاقبت خورد خاک باشد مار
این قصیده ز جمع سبعیات
این قصیده ز جمع سبعیات
ثامنه است از غرایب اشعار
ثامنه است از غرایب اشعار
از در کعبه گر درآویزند
از در کعبه گر درآویزند
کعبه بر من فشاندی استار
کعبه بر من فشاندی استار
زد قفانبک را قفائی نیک
زد قفانبک را قفائی نیک
وامرء القیس را فکند از کار
وامرء القیس را فکند از کار
کردم اطناب و گفته اند مثل
کردم اطناب و گفته اند مثل
حاطب اللیل مطنب مکثار
حاطب اللیل مطنب مکثار
آخر نامه نام تاج کنم
آخر نامه نام تاج کنم
که عسل باشد آخر انهار
که عسل باشد آخر انهار
هست طومار شکل جوی به خلد
هست طومار شکل جوی به خلد
چار جوی بهشت از این طومار
چار جوی بهشت از این طومار
مردم مطلق است از آن نامش
مردم مطلق است از آن نامش
آخر است از صحیفة الاذکار
آخر است از صحیفة الاذکار
عذر من بین در آخر قرآن
عذر من بین در آخر قرآن
لفظ الناس را مکن انکار
لفظ الناس را مکن انکار
تا به روز قیام یاد تو باد
تا به روز قیام یاد تو باد
واهب الروح، وارث الاعمار
واهب الروح، وارث الاعمار